ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی تا نسیمت بنوازد به گل افشانیها
گر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابی چشم خورشید شود خیره ز رخشانیها
دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید مخمل اینگونه به کاشانه کاشانیها
دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع ای سر زلف تو مجموع پریشانیها
رام دیوانه شدن آمده درشان پری تو به جز رم نشناسی ز پریشانیها
شهریارا به درش خاک نشین افلاکند وین کواکب همه داغند به پیشانیها
عشق
برشانه ی هم
چیدن چندین سنگ است .
گاه میماند
و ناگاه بهم میریزد .
آنچه راعقل به یک عمر به دست آورده است ،
دل ...
به یک لحظه ی کوتاه
بهم میریزد...
فاضل_نظری
سلام عصرتون بخیر ...
ممنونم از لطف حضورتان
درود
تشکر
پر می زند مرغ دلم با یاد آذربایجان
خوش باد وقت مردم آزاد آذربایجان
دیریست دور از دامن مهرش مرا افسرده دل
باز ای عزیزان زنده ام با یاد آذربایجان
شهریار
عالی بود دوست عزیز :)
تشکر
به دو زلف یار دادم دل بی قرار خود را...
چه کنم سیاه کردم همه روزگار خود را...
شبی ار به دستم افتد سر زلف یار با او...
همه مو به مو شمارم غم بی شمار خود را...
عالی بود
تشکر