سن یاریمین قاصیدی ســـن ایلش سنه چای دئمــــیشم—-
تو قاصد یارم هستی بنشین برایت چای اماده کرده ام***********
خیالینــی گؤندریــــب دی بس کی من آخ وای دئمیشم—
خیالش را فرستاده بس که من اخ و وای گفته ام
***********
آخ گجلر یاتمامشام من سن لای لای دمیشم—
ای چه شبها که نخوابیدم و به تولالایی گفته ام
***********
سن یاتالی من گؤزومـــــه اولدوزلاری سای دئمیشـم—
تو وقتی خوابیدی من به چشم هایم گفتم که ستاره ها را بشمارد
***********
هرکس سنه اولدوز دیه اوزوم سنه آی دمیشم—
هرکس به توستاره بگوید خودم به تو ماه گفته ام
***********
سننن سورا حیات من شیرین دسه زای دمیشم—
هرکس زندگی را شیرین بداند، بعد از تو من زندگی را تلخ می دانم
***********
هر گوزلدن بیر گول آلب سن گوزل پای دمیشم—
از هر زیبا روی شاخه ای گل گرفته و به تو زیبا روی هدیه داده ام
***********
سنین گون تک باتماغوا آی باتانا تای دمیشم—
غروب خورشید وار تو را من مثل غروب ماه می دانم
***********
سابق قشا یای دمیشم ایندی یایا قش دیرم—
سابق زمستان را چو تابستان می دانستم ولی حالا تابستان را زمستان می دانم
( کنایه از پیر شدن است)
***********
گه تویوو یاد سالب من دلی نای نای دمیشم—
گاهاً عروسی تو را به خاطر آورده و من دیوانه نای نای گفته ام
***********
سونرا گین یاس باتب اغلار های های دمیشم—
بعدا ًدوباره غمگین شده و های های گریه کرده ام
***********
عمر سورن من قارا گون آخ دمیشم وای دمیشم—
من سیاه بخت که عمر سپری می کنم آخ و و ای گفته ام
زنده یاد استاد شهریار و استاد گرانقدر هوشنگ ابتهاج
اهــــی به خـــــــدا دارد خلوتــــــگه تنـــهایی
آنجا که روی از خود آنجا که به خود آیــــــــی
هر جا که ســـــــری بردم در پــرده تو را دیــــدم
تو پرده نشـــــــینی و من هـرزه ی هر جایی
بیدار تو تا بـــــودم رویـــــــای تو مـــــــی دیــــدم
بیدار کن از خـــــوابم ای شــــــــــاهد رویایی
از چشم تو می خیزد هنگامه ی ســــر مستی
وز زلف تو می زایــــد انگیزه ی شــــــــیدایی
هر نقش نگارینــت چــون منظره ی خورشـــــید
مجموعه ی لطف است و منظومه ی زیبایی
چشمی که تماشاگر دز حسن تو باشد نیست
در عشق نمی گنجد این حسن تماشـــایی
شــــــــــــهریار
مهی که مزد وفای مرا جفا دانست
دلم هر آنچه جفا دید ازو وفا دانست
روان شو از دل خونینم ای سرشک نهان
چرا که آن گل خندان چنین روا دانست
صفای خاطر آیینه دار ما را باش
که هر چه دید غبار غمش صفا دانست
گرم وصال نبخشند خوشدلم به خیال
که دل به درد تو خو کرد و این دوا دانست
تو غنچه بودی و بلبل خموش غیرت عشق
به حیرتم که صبا قصه از کجا دانست
ز چشم سایه خدا را قدم دریغ مدار
که خاک راه تو را عین توتیا دانست
هوشنگ ابتهــــــــــــــــاج ( سایه )
سلام
ممنونم دوست عزیز :)
سلام دوست عزیز...خیلی خوشحال شدم که با وجود مشغله های درسی باز هم به من سر زدی ...امیدوارم موفق باشی در درس و البته زندگی ات ...شاد باشی
ممنونم
وهمچنین شما دوست عزیز
:گل موفق باشی دوست خوبم
ممنونم
سلامت باشید دوست عزیزم :)
باسلام خدمت شما بسیار زیبا ومتین ،
ببخشید که دیر به دیر سر میزنم ،امیدوارم ببخشید
باپست جدید در خدمت شما هستم
سلام
ممنونم
خواهش میکنم
چشم حتما
درود برشما دوست گرامی ...خیلی زیبا بود مثل همیشه ...شادکام باشید
درود
تشکر ازلطف شما
سن یاریمین قاصیدی ســـن ایلش سنه چای دئمــــیشم
خیالینــی گؤندریــــب دی بس کی من آخ وای دئمیشم
آخ گئجه لر یاتمامیشـــــــام من سنه لای ـ لای دئمیشم
سن یاتالی من گؤزومـــــه اولدوزلاری سای دئمیشـم
سلام دوست عزیز..
در این شعر زیبای شهریار کمی اشکال تایپی هست لطفا صحیح نمایید ..ممنون میشم
سلام دوست عزیز
ممنونم ازلطفتون
شرمنده من ترکی بلد نیستم
این شعر روهم ازجایی برداشته بودم
ممنون که اصلاحش کردید
تشکر فراوان ازتوجهتان دوست گرانقدر